خانواده ولسکا در خیابان گرویتسکه 81، در ساختمان دو طبقه ای زندگی میکردند که متعلق به خانواده بود و میچیسلاو ولسکا که باغبانی حرفه ای بود به باغ و گلخانه آن رسیدگی میکرد. وی با مادرش مالگورزاتا، خواهرانش هلینا و واندا و برادرزاده اش یانوش ویسوتسکی زندگی میکرد.
در سالهای جنگ، این خانواده به تعدادی بیش از سی نفر یهودی از جمله دکتر عمانوئل رینگلبلوم، همسرش یهودیت و فرزندشان اوری، پناه دادند. عمانوئل رینگلبلوم تاریخ شناس و فعال اجتماعی سرشناسی بود که آرشیو گتوی ورشو بنام "لذت شبات" را تاسیس کرد.
در سال 1942، هلینا با موافقت مادرش، زنی یهودی به نام ویسکا را به خانه خانواده آورد. وی در خانه ولسکا سریعا خو گرفت و آنها وی را مانند دختر خود می دانستند. حدود یک ماه بعد، ویسکا به گتو رانده شد اما پس از چند روز به خانه ولسکا بازگشت. وی حدود یک هفته بعد و اینبار همراه با میچیسلاو به گتو بازگشت. آنان دو روز بعد با نقشه ای برای ساختن مخفیگاه و فراری دادن یهودیان از گتو بازگشتند.
میچیسلاو فورا ساخت مخفیگاهی را آغاز کرد و نامش را "کریسیا" (Krysia) نهاد. خواهرانش، هلینا و واندا و نیز برادرزاده اش یانوش در این امر به وی کمک کردند. مخفیگاه زیر گلخانه ساخته شد و شامل اطاق بزرگی با مساحت حدود 7 متر در 5 متر بود. در اطاق تختخوابهای دو طبقه و در مرکز آن چند میز و چارپایه بود. در آن آشپزخانه ای نیز بود که به دودکش ساختمان مجاور که متعلق به شرکت پیور بود می پیوست. ورود به دستشویی از راه آشپزخانه بود. در مخفیگاه برق و آب وجود داشت و ورودی مخفیگاه پوشانده شده بود.
هنگامی که میچیسلاو و یانوش اولین گروه یهودی را آزاد کردند، نخست آنها را در انباری متروک که دارای زیرزمین بزرگی بود ساکن کردند و تا پایان ساخت مخفیگاه، آنها را در آنجا نگه داشتند. از آن به بعد، مالگورزاتا مادر میچیسلاو، و نیز هلینا، واندا و یانوش بی وقفه کار میکردند. آنها مسئول آماده کردن غذا برای آوارگان و بردن آن به مخفیگاه و خارج کردن زباله از آنجا بودند.
کمی پس از آماده شدن مخفیگاه، گروه دیگری از یهودیان به آنجا آورده شدند که این بار حدود 30 نفر بودند. هنگامی که همه با مکان و شرایط زندگی آشنا گشتند، کمیته ای برای تقسیم وظایف از جمله نظافت، نگهبانی از ورودی مخفیگاه و غیره تشکیل شد. افراد خانواده ولسکا نیز خود را در برای وضعیت جدید آماده ساختند. میچیسلاو امور را مدیریت می نمود، واندا و یانوش مسئول تامین وسایل گوناگون و خارج ساختن زباله بودند و هلینا مسئول امور دیگر مانند تبادل نامه ها و خرید مواد غذایی بود.
فعالیت در مخفیگاه تا پاسی از شب انجام میگرفت. مخفی شدگان در آنجا گفتگو میکردند، زبان یاد می دادند و روزنامه میخواندند. زنان در آشپزخانه غذا میپختند و یا به کارهای دیگر خانه رسیدگی میکردند. همانگونه که واندا در شهادت نامه خود در ید و شم نوشته است، "هر شب با یانوش به "کریسیا" میرفتیم و در زندگی آنان شریک میشدیم. از همنشینی و صحبت با آنان بسیار لذت میبردیم. بسیاری از اوقات تمام شب را آنجا می ماندیم. مخفیگاه تمام زندگی ما بود".
دکتر رینگلبلوم به کار خود در مخفیگاه نیز ادامه داد. تحقیق معروف وی در مورد روابط یهودیان و لهستانیان در سالهای اشغال نازی، در همان دوران نوشته شد. با کمک خانواده ولسکا، وی موفق شد رابطه خود را با "انجمن ملی یهودی"، که در قسمت بزرگی از ورشو فعال بود ادامه دهد.
در 4 مارس 1944، کمی پیش از ظهر، آلمانها و "پلیس آبی پوش" هنگامی که مالگورزاتا، میچیسلاو و واندا در آشپزخانه نشسته بودند به آنجا هجوم بردند. آنها میچیسلاو را گرفتند و مستقیما به گلخانه بردند. آنگونه که واندا نوشته است: "از پنجره دیدم که آلمانها کنار مخفیگاه ایستاده اند و یهودیان با دستهای بالا از آن خارج میشوند. در آن هنگام به طرف مادر و هلینا فریاد زدم تا در هر جا که میتوانند پنهان شوند. یک آلمانی وارد خانه شد. خانه خالی بود. آنها یهودیان را سوار کامیون کردند و میچیسلاو، خواهرم ماریا، پسر خواهرم یانوش را پس از گماشتن نگهبانان در خانه با خود بردند. ظهر میچیسلاو را برگرداندند و وی را به باغ بردند. برادرم را از پنجره در راه پله دیدم. وی تنها پیراهنی به تن داشت و سخت زخمی بود. وی کاملا تغییر کرده بود. او به دیوار تکیه داد. در یک لحظه دست خود را بالا برد و به طرف خانه نگاه کرد. این آخرین خداحافظی وی بود. مخفیگاه غارت شده و سپس به آتش کشیده شد. ماموران "پلیس آبی پوش" برای چهار روز دیگر در خانه ماندند. خانه خانواده کاملا غارت شد و با ما مانند جنایتکاران رفتار میکردند. تمام آشنایان سعی کردند از ما دور شوند و تنها اضطراب و وحشت مونس ما بودند."
تمامی 34 یهودی، از جمله دکتر عمانوئل ریمگلبیوم و افراد خانواده اش که در خانه ولسکا پناه گرفته بودند، به قتل رسیدند. با وجود این که تهیه کننده آرشیو به قتل رسید، اکثر مدارکی که در آرشیوش جمع آوری کرده بود، پس از جنگ پیدا شد. پناه دهندگان نیز قیمت گزافی پرداختند. میچیسلاو و یانوش به قتل رسیدند و تنها مالگورزاتا، هلینا و واندا نجات یافتند.
در 4 ژوئن 1989، موسسه ید و شم به میچیسلاو ولسکا، مادرش مالگورزاتا ولسکا، خواهرانش هلینا میخالسکا ولسکا و واندا شاندورسکا ولسکا، خواهرزاده اش یانوش ویسوتسکی، لقب نیکوکاران جامعه بشری را اعطا کرد.
The good news:
The Yad Vashem website had recently undergone a major upgrade!
The less good news:
The page you are looking for has apparently been moved.
We are therefore redirecting you to what we hope will be a useful landing page.
For any questions/clarifications/problems, please contact: webmaster@yadvashem.org.il
Press the X button to continue